معرفی کتاب به مناسبت هفته دفاع مقدس

کتاب:  صباح: خاطرات صباح وطن خواه

نویسنده: فاطمه دوست کامی

همان سال، آقام در خرمشهر در شرکت واردات لوازم خانگی «گیپسون» به عنوان راننده تریلی استخدام شد. او از گمرک، کالاهای وارداتی امریکایی شرکت را به تهران می‌برد. تفاوت کار در این شرکت با شرکت‌های راهسازی در این بود که آقا دیگر ما‌ه‌ها دور از خانه نبود و بعد از بردن بار به تهران یا شهرهای دیگر برمی‌گشت پیشمان و تا بردن بار بعدی کنارمان بود. آقا معمولاً هفته‌ای یک سرویس می‌رفت و می‌آمد.
تا خانۀ جدید درست شود، چند ماهی در خرمشهر مستأجر بودیم. خانه که به نیمه رسید، اسباب و اثاثیه‌مان را جمع کردیم و بعد از چند سال خانه‌به‌دوشی رفتیم در آن مستقر شدیم. بااینکه خانۀ جدید نیمه‌کاره بود، همین که می‌دانستیم متعلق به خودمان است و دیگر قرار نیست سر سال اسبابمان را جمع کنیم و برویم شهر دیگری، خیلی راضی بودیم. با اینکه وضع مالی خوبی داشتیم و در مضیقه نبودیم، اما آقا نمی‌رسید برای ساخت و اتمام خانه وقت بگذارد. برای همین یک سال طول کشید تا تکمیل شود.