 |
 |
امام رضا سل
ام الله علیه، بدن انسان را به یک کشور تشبیه کرده اند. پادشاه این کشور قلب است. عروق ،اعصاب و مغز کارگزاران او هستند. قلب خانه ی این پادشاه و جسم حیطه و قلمرو استیلای اوست. دست، پا، چشم، لب ها، زبان و گوش یاران او هستند. خزانه این پادشاه، معده و شکم و پرده دار این پادشاه سینه اوست. برای پادشاهی با این همه امکانات پاداشی است و کیفری. شادی همچون پاداشی برای این پادشاه است که منجر به سلامتی برای او می شود. غم واندوه، نیز همچون کیفری برای این پادشاه به حساب می آید، که منجر به بیماری او می شود.
کتاب: طب الرضا
گردآورنده: جابر رضوانی
درمان تیرویید کم کار، افزایش وزن و خستگی مفرط
کم‌کاری تیروئید در اثر شدت سردی پدید می‌آید. به همین دلیل هم این بیماری همراه با افزایش وزن است و خستگی و خواب‌آلودگی و حتی ریزش موی سر را به دنبال دارد.
این دو گیاه محبوب هرکدام به طور جداگانه در چای معمولی نیز استفاده می شوند اما در این دمنوش به تنهایی استفاده می شوند. دانه های خوشبوی هل می تواند سیستم عصبی، دستگاه تنفسی و دستگاه گوارشی را آرام کند. زعفران نیز باتوجه به طبیعت گرم و خشکی که دارد می تواند مقوی قلب،محرک قوای مغزی است. از قدیم ترها معروف بوده است که خوردن زعفران شادی بخش و خنده آور است. برای تهیه این دمنوش می توانید مقداری زعفران را با هل در آب جوش بریزید و مدتی برای دم کشیدنش صبر کنید. سپس برای شیرین کردن این دمنوش نیز می توانید از نبات و یا عسل استفاده کنید. برخی نیز در این دمنوش هنگام دم کشیدن چوب دارچین نیز اضافه می کنند.
معرفی کتاب به مناسبت قیام ۱۵ خرداد
کتاب: گواهی آزادی: مجموعه وقایع قیام 15 خرداد 1342 ورامین
نویسنده: نوید روهنده
دروگران در وسعت گندمزار همچون ماهیانی تنها در پهنه‌ی اقیانوس بودند که زیر آفتاب داغ خردادماه به امید رسیدن سهمی از این طلاهای بی‌مقدار، خمیده کمر عرق می‌ریختند. داس‌ها به هوا بر می‌خاستند، به آفتاب چشمکی می‌زدند و بی‌امان بر تن ساقه‌ها فرود می‌آمدند، گویی قصدشان به سُخره گرفتن خورشید و گندم بود. خوشه‌های طلایی گندم که به دوش کشیده می‌شد و اندکی دورتر در گوشه‌ای روی هم انبار می‌شد، تلاش مورچگان را در ابعادی وسیع‌تر به تصویر می‌کشید.
صداهای مبهمی که از دور شنیده می‌شد توجه دروگران را به خود جلب کرد؛ کمرشان راست شد و دست‌ها سایه‌بان چشم‌شان برای دیدن دور دست‌ها. جمعیّت زیادی از جاده‌ی کنار گندمزار به آن‌ها نزدیک می‌شدند، دروگران کنجکاو دست از کار کشیدند و برای فهمیدن ماجرا «یوسف» را راهی جاده کردند تا خبری برایشان آورد. دیگر تا آمدن بوی پیراهن یوسف خبری از کار نبود.
